جهاد تبیین - جلسه ششم/حجت الاسلام پناهیان
اصلاً چرا تبیین لازم است؟ چون مسیر هدایت، پیچیدگی دارد/ پیچیدهترین بخشی که نیاز به تبیین دارد، عرصۀ سیاسی است که محلّ مظلومیت اولیاء خداست
حجت الاسلام پناهیان
جهاد تبیین - جلسه ششم
علیرضا پناهیان در سلسله جلساتی که در حرم حضرت معصومه(س) برگزار میشود، پیرامون موضوع مهم و محوری «جهاد تبیین» به سخنران میپردازد. در ادامه، فرازهایی از ششمین جلسۀ این سخنرانی را میخوانید:
سه ضرورت برای جهاد تبیین که قبلاً بیان شد:
در جلسات قبل، در اینباره صحبت کردیم که اصلاً چرا جهاد تبیین ضرورت دارد؟ سه ضرورت را برای جهاد تبیین عرض کردیم؛ اولاً اینکه دین عمیق است و نیاز به تبیین دارد، ثانیاً اینکه انسان موجود پیچیدهای است به طوری که گاهی دین را تحریف و توجیه میکند و برای فرار از فرمان خدا بهانههایی میآورد، لذا باید مدام تبیین کرد تا راه فرار نفس، بسته شود، ثالثاً دشمنان ما بهقدر کافی اغواگر و شبههافکن هستند و عملیات روانیای که امروز دشمن دارد علیه ما انجام میدهد در تاریخ اسلام سابقه ندارد.
در این جلسه ضرورت دیگری را برای جهاد تبیین عرض میکنم که آخرالزمانی است و بیشتر به زمان ما مربوط میشود. اگر به این ضرورت که در روایات اشاره شده است حواسمان نباشد، واقعاً لطمه خواهیم خورد و جامعهمان صدمه میبیند که الآن هم کم و بیش آثار این لطمهها را داریم میبینیم.
در صدر اسلام تبلیغات جبهۀ حق قویتر از تبلیغات جبهۀ باطل بود اما امروز تبلیغات دشمنان ما خیلی قویتر است
اینجا در پرانتز یک نکته را عرض کنم. بعضیها دربارۀ بعثت رسولخدا(ص) اینطور تحلیل میکنند که چون تبلیغات دشمن قوی بود، مشرکین به پیغمبر اکرم(ص) گرایش پیدا نمیکردند یا در مورد حکومت امیرالمؤمنین علی(ع) میگویند: تبلیغات دشمن باعث شد علیبنابیطالب امیرالمؤمنین(ع) غریب بماند! درحالیکه میشود گفت این کلام تقریباً غلط است؛ چون در زمان رسولخدا(ص) قویترین اهرم تبلیغی، آیات قرآن بود که در اختیار رسولخدا(ص) بود. زیبایی قرآن به حدی از افراد دل میبُرد که حتی مشرکین مخفیانه میآمدند و آن را گوش میکردند. مشرکین در مقابل رسولخدا(ص) قدرت تبلیغاتی نداشتند. البته مشرکین تمسخر میکردند که با تبلیغات فرق میکند. قدرت تبلیغی در دست رسولخدا(ص) بود. عواملی غیر از تبلیغات وجود داشت که موجب میشد مردم به رسولخدا(ص) گرایش پیدا نکنند یا آن حضرت را تنها بگذارند.
در زمان امیرالمؤمنین علی(ع) هم معاویه با همۀ تلاشی که میکرد، به هیچ وجه قدرت تبلیغاتی برتری نسبت به امیرالمؤمنین(ع) نداشت. چون حضرت صاحبسخن بود، دارای حکمت بود، سرشار از علم بود، وقتی شروع به سخنرانی میکرد مخاطب را سحر میکرد، اتفاق افتاده بود که مخاطب در مقابل کلمات امیرالمؤمنین(ع) جان بدهد. در مقابل کلمات امیرالمؤمنین(ع) معاویه چیزی بلد نبود. معاویه برای مردم شام علیه امیرالمؤمنین(ع) تبلیغات کرده بود ولی مشکل امیرالمؤمنین(ع) این بود که در کوفه، مدینه و بصره غریب بود. در صدر اسلام با اینکه تبلیغات جبهۀ اسلام قویتر بود، ما آنهمه صدمه خوردیم. الآن تبلیغات دشمنان ما خیلی قویتر است، برای مردم کدام کشور صدها شبکۀ ماهوارهای بهطور مجانی برنامه تولید میکنند تا مردم آنجا را گمراه کنند؟ الآن وضع ما از نظر تبلیغی در مقایسۀ بین جبهۀ حق و باطل از صدر اسلام در دو مقطع دوران بعثت و دوان حکومت امیرالمؤمنین(ع) یقیناً ضعیفتر است. پس ما در موقعیت حساسی هستیم.
چرا جهاد تبیین لازم است؟ یکی اینکه «دین عمیق است»، دیگر اینکه در آیات قرآن دیدیم که «انسان توجیهگر است»، سوم اینکه دشمنان ما تبلیغات سنگینی علیه ما دارند، پس ما باید به جهاد تبیین بهطور جدی بپردازیم، خیلی جدیتر از چیزی که الآن هست.
در روایات متعددی از اختلاف شدید بین شیعیان در آستانۀ ظهور سخن گفته شده است
در این جلسه میخواهم ضرورت چهارم برای جهاد تبیین را عرض کنم که بیشتر به زمان ما مربوط میشود. در روایات آمده است که در آخرالزمان، شیعیان با هم اختلاف پیدا میکنند و همدیگر را تکذیب میکنند و به صورت یکدیگر آب دهان میاندازند. امام صادق(ع) میفرماید: «کَیْفَ أَنْتَ إِذَا وَقَعَتِ الْبَطْشَةُ بَیْنَ الْمَسْجِدَیْنِ فَیَأْرِزُ الْعِلْمُ کَمَا تَأْرِزُ الْحَیَّةُ فِی جُحْرِهَا وَ اخْتَلَفَتِ الشِّیعَةُ وَ سَمَّى بَعْضُهُمْ بَعْضاً کَذَّابِینَ وَ تَفَلَ بَعْضُهُمْ فِی وُجُوهِ بَعْض» (کافی/ج1/ص340)
شیعیان با هم اختلاف پیدا میکنند، بین مساجدشان اختلاف میافتد، این مسجد آن مسجد را قبول ندارد. البته این وضعیت بد نیست چون اهلبیت(ع) فرمودهاند به ظهور منجر میشود. این یک روایت بود، روایتهای دیگری هم در اینباره هست که حتماً شما از آنها خبر دارید. مثلاً طبق یک روایت، امیرالمؤمنین علی(ع) انگشتهایشان را در همدیگر فرو میبرند و میفرماید در آخرالزمان چه میکنید که اینطور با هم اختلاف پیدا میکنید... یعنی شیعیان با هم سرشاخ میشوند و همدیگر را لعن میکنند. در روایات متعددی از اختلاف شدید بین شیعیان در آستانۀ ظهور سخن گفته شده است. (امام حسین(ع) میفرماید: لا یَکُونُ الْأَمْرُ الَّذِی تَنْتَظِرُونَهُ حَتَّى یَبْرَأَ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ وَ یَتْفُلُ بَعْضُکُمْ فِی وُجُوهِ بَعْضٍ وَ یَشْهَدَ بَعْضُکُمْ عَلَى بَعْضٍ بِالْکُفْرِ وَ یَلْعَنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً ؛ غیبت نعمانی/ص206)
وقتی اطلاعات دینی افزایش پیدا میکند و برداشتها از دین متفاوت میشود، همین محلّ اختلاف میشود
این اختلافات به چه دلیلی است؟ در همان روایت امام صادق(ع) که خواندم، تا اندازهای دلیل اختلافات گفته شده است، آنجا که میفرماید: «فَیَأْرِزُ الْعِلْمُ کَمَا تَأْرِزُ الْحَیَّةُ فِی جُحْرِهَا» همانطور که مار در لانۀ خود میخزد و پنهان میشود در آخرالزمان هم، علم پنهان میشود و شیعیان به جان همدیگر میافتند. این جمله یعنی ریشۀ اختلافات شیعیان آخرالزمان، در نادانی است. چطور چنین اتفاقی میافتد؟ درحالیکه در روایات فرمودهاند در آخرالزمان، علم از قم به عالم منتقل میشود (سَتَخْلُو کُوفَةُ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ یأزِرُ عَنْهَا الْعِلْمُ کَمَا تَأْرِزُ الْحَیَّةُ فِی جُحْرِهَا ثُمَّ یَظْهَرُ الْعِلْمُ بِبَلْدَةٍ یُقَالُ لَهَا قُمُّ وَ تَصِیرُ مَعْدِناً لِلْعِلْمِ وَ الْفَضْلِ... فَیُفِیضُ الْعِلْمُ مِنْهُ إِلَى سَائِرِ الْبِلَادِ فِی الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِب؛ بحار الانوار/ج57/ص213). چطور درحالیکه حوزۀ علمیه قم، قوی شده است و علم را به همۀ دنیا منتشر میکند، شیعیان جاهلانه به جان هم میافتند؟
این روایات چگونه باهم قابل جمع هستند؟ تنها تحلیلی که میشود کرد این است که اطلاعات دینی افزایش پیدا میکند اما برداشتها از دین متفاوت میشود و این محلّ اختلاف میشود. الان هر کسی یک روایت یا یک آیه به دستش گرفته است و با استناد به آن، دارد دیگری را میزند. درحالیکه با یک آیه یا یک روایت، نمیشود قضاوت کرد. عموم مردم از رادیو، تلویزیون، کتابهای درسی و... مطلبی را شنیدهاند، ولی این مطالب را ناقص دریافت کردند و چون افراد معمولاً اطلاعات جامع ندارند، به جان همدیگر میافتند.
بعضی وقتها هم ما طلبهها که مأمور توضیح دادن هستیم، خوب توضیح ندادیم. شما اختلاف بین خودِ طلبهها و اهل علم را هم ببینید. پیامبر اکرم(ص) میفرماید ریشۀ فتنههای آخرالزمان، خانۀ علماست «سَیَأْتِی عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لَا یَبْقَى مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا رَسْمُهُ وَ مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا اسْمُهُ... فُقَهَاءُ ذَلِکَ الزَّمَانِ شَرُّ فُقَهَاءَ تَحْتَ ظِلِّ السَّمَاءِ مِنْهُمْ خَرَجَتِ الْفِتْنَةُ وَ إِلَیْهِمْ تَعُود» (کافی/ج8/ص308) بر اساس این روایت، حتی بین اهل علم هم اختلاف وجود دارد.
یکی از علتهای اختلاف بین شیعیان، دعوا سرِ اولویتهاست
آیا وجود این اختلافات دلیل نقص دین است؟ نه؛ اینها دلیل عمیق و گسترده بودن دین است، برای اینکه شما برداشت دینی صحیح داشته باشی نیاز زیادی به تبیین هست. این چهارمین ضرورت برای تبیین است. چون ما در آخرالزمان هستیم اطلاعات دینی بین مردم بیشتر از گذشته پخش شده است، پس باید منتظر داوریهای غلط، تحریف مفاهیم دینی و درست منتقل نشدن مفاهیم دینی باشیم.
یکی از علتهای این اختلافات دعوا سرِ اولویتهاست. الحمدلله الآن همه میدانند حجاب مهم است، نماز خیلی مهم است، روزه خیلی مهم است، حلالخوری خیلی مهم است، محبت اهلبیت(ع) خیلی مهم است، عقاید دینی خیلی مهم است. ماشاءالله، مردم همهچیز را بلد هستند. حالا کدام اولویت دارد؟ اینجا دعوا میشود. اگر شما بگویی بالای چشم یکی از این احکام اسلامی ابرو است، به شما هجوم میآورند. مثلاً اگر بگویی «نماز از حجاب مهمتر است» یا بگویی «حفظ اصل نظام از حجاب خیلی مهمتر است» میگویند شما حجاب را تضعیف کردی! بعد چه اتفاقی میافتد؟ یک جمعِ شلحجاب ضدّ انقلاب درست میشود.
دین واقعاً نیاز به تبیین دارد. یک عدهای سراغ عدالت میروند. معلوم است که عدالت خیلی مهم است؛ بر منکرش لعنت. اما اگر بگویی تقوا از عدالت مهمتر است، با تعابیر مختلف، تکفیرت میکنند. حتی اگر طبق آیۀ قرآن این حرف را بگویی: «اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى» (مائده،8) یعنی عدالت پیشه کنید که آن به تقوا نزدیکتر است. پس تقوا اصل است و عدالت راه رسیدن به تقوا است. همین مقدار هم بگویی، برخی میگویند «تو اشعریمسلک هستی و عدالت را قبول نداری!» درحالیکه بنده نمیگویم عدالت را قبول ندارم، بلکه میگویم «اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى»
رعایت نکردن اهمیت و اولویت در مقام تبیین، یک کار غیرعاقلانه است
شاید بیشتر از بیست سال باشد که این را تجربه کردهام؛ یکی از محلهای نزاع شدید این است که کدام مفهوم دینی از کدام مفهوم مهمتر است. اگر این را نگویی همه دوستت دارند و با تو موافقاند. اینطور حرف زدن مثل حرف زدن احمقهاست که بگویی: عدالت خوب است، نماز خوب است، حجاب خوب است، ولایت خوب است، همهچیز خوب است... چرا اینطور حرف زدن غیرعاقلانه است؟ چون امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «لیسَ الْعاقِلُ مَنْ یَعرِفُ الْخَیرَ مِنَ الشَرَّ وَ لکِنَّ العاقِلَ مَن یَعْرِفُ خَیْرَ الشَّرَّینِ» (میزانالحکمه/ح ١٣٦٠٢) عاقل آن کسی است که بگوید بین دو تا بد، کدام بدتر است. مثلاً از شما بپرسند، بینمازی بدتر است یا ضدّیت با نظام؟ اگر جوابش را بگویی یک عدهای تو را لعن میکنند!
این وضعیت در زمان امیرالمؤمینن علی(ع) در کوفه پدید آمده بود. داشتند با یک آیۀ قرآن، امیرالمؤمنین(ع) را که صاحب قرآن است میکشتند: «إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّه» (انعام،57) داشتند امیرالمؤمنین علی(ع) را تکفیر میکردند و میگفتند تو کافر شدی! آقا میفرمود چرا من کافر شدم؟! میگفتند چون تو قاطعیت نداری، مثل فلان خلیفه عمل نمیکنی. الان آخوند داریم که از اینجا به آن لنگه دنیا فرار کرده و دارد فحش میدهد و همان حرف خوارج را به رهبری میزند، میگوید: «چرا رهبر قاطع نیست و مشکلات را حل نمیکند؟ پس تقصیر خودش است...»
اینکه در آخرالزمان، دشمن به دین حمله میکند، البته به جای خودش محفوظ است، اینکه اساساً دین توضیح میخواهد هم به جای خودش محفوظ است، اگر دین تبیین نمیخواست، خدا به پیغمبرش(ص) نمیفرمود: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ» (نحل،44) ما قرآن را بر تو نازل میکنیم تا تو برای مردم تبیین کنی. انسان موجود بهانهآور و از زیر کار دررویی است که باید حقایق را برایش تبیین کنی تا توجیهگری نکند.
دعوای دیگر این است که انگار همه دربارۀ دین، متخصص و صاحبنظر هستند! هر عالم دینی و هر مبلّغی که دشمن نداشته باشد یا با بقیۀ مؤمنین هیچ اختلاف پیدا نکند، با قطع و یقین بدانید که درست حرف نمیزند و حقایق را نمیگوید. چون وقتی حقایق را بگویی طبیعتاً به اختلاف میافتی و یک عدهای حرف تو را قبول نمیکنند. این وضع ما در آخرالزمان است.
یکی از علتهای اختلاف، تحریف دین و القاء برداشتهای غلط از دین در جامعه توسط دشمنان است
پس جهاد تبیین لازم است به دلیل اینکه در آخرالزمان اختلافات زیاد است. چرا آخرالزمان این طور میشود؟ یک علتش نادانیهاست. چطور با اینکه حوزۀ علمیه و معارف دینی اینقدر زیاد شده است، باز هم نادانی هست؟ به سه علت؛ یک علتش این است که «دین تحریف میشود» وقتی دین بازار پیدا کرد افراد مختلفی میآیند که هر کدامشان از مفاهیم دین، یک برداشتی دارند و ممکن است برداشتهای غلط به جامعه ارائه شود.
یک خبری را میخواندم که خوب است این خبر را بررسی کنید. میگویند یک کسی در همین کشور خودمان، حدود هفتاد سال پیش چندین کتاب مثلاً در وصف امام صادق(ع) و موضوعات دینی و شیعی از نویسندگان و محققین اروپایی ترجمه کرده است... اهل علم و اهل فضل هم بعضاً به این کتابها استناد کردهاند. حرفهای خیلی خوبی هم در این کتابها آمده است. اما بعداً معلوم شد که این آقا اساساً یهودی است و آن کسانی که گفته است من کتابهای آنها را به زبان فارسی ترجمه کردهام، اصلاً وجود خارجی ندارند! پس باید دقت کنیم که این آقا میخواست چه چیزی در مورد امام صادق(ع) به ما بگوید؟! قبل از انقلاب که هنوز «قال الصادق(ع)» در جامعۀ ما زیاد نبود و امام صادق(ع) قدرت خودش را نشان نداده بود. حالا که تازه شاگردهای مکتب امام صادق(ع) قدرت خودشان را نشان دادهاند و با انقلابی که در جهان کردند وضع عالم را بههم ریختهاند، معلوم است یک کسی به فکر شما میافتد و سعی میکند شما را به یک شیوهای، منحرف کند.
در همانجایی که جریان وهابیت تقویت شد، برای حضرت زهرا(س) فیلم سینمایی ساخته شد!
در همانجایی که تصمیم گرفته شد کسانی را تقویت کنند که قبرستان بقیع را خراب کردند در همانجا اولین فیلم سینمایی برای حضرت زهراء(س) ساخته شد. مثل آنهایی که رفته بودند قبر حضرت زهراء(س) را بکَنَند، بدن مبارکش را بیرون بیاورند و مثلاً احترام کنند و نماز بخوانند اما امیرالمؤمنین(ع) مخالفت کرد؛ مثل مردم کوفه که پس از فاجعۀ کربلا گریه میکردند و امام سجاد(ع) به آنها فرمود: اگر شما به خاطر ما نوحه و گریه میکنید پس چه کسی ما را کشت؟ «أَ تَنُوحُونَ وَ تَبْکُونَ مِنْ أَجْلِنَا فَمَنْ قَتَلَنَا» (بحار الانوار،ج45/ص108) این داستان هم شبیه کار آنها شده است. من نمیگویم این فیلم را همانها ساختند، میگویم همانجا ساخته شد. آنجا چه خبر است که در آن سالها، عدهای را تحریک کردند که بروید زیارتگاه بقیع را خراب کنید؟ همانطور که میدانید آنها بعد از خراب کردن زیارتگاه بقیع به کربلا حمله کردند و خرابیها و غارتها و کشتار زیادی انجام دادند.
همانجاهایی که تصمیم گرفتند در برخی از قبائل حجاز نفوذ کنند و جریان محمد بن عبدالوهاب را در آنجا تقویت کردند، در همانجا دارد برای حضرت زهراء(س) فیلم ساخته میشود. دشمن اینطور است که اگر بتواند تو را نابود میکند، ولی اگر نتواند، اول با تو همراه میشود و بعد تو را نابود میکند. یک راه دشمن این است که از اعتقادات خودت سوء استفاده میکند؛ به قول قرآن کریم: «یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِه» (نساء،46).
اگر اطلاعات ما از دین، جامع نباشد و اولویتها تشخیص داده نشود، با دین بر سرِ همدیگر خواهیم زد!
پس ما اختلافهای داخلی داریم، بخشی از این اختلافها بهخاطر تحریف است. این تحریفها گاهی خودساخته است و گاهی ناخواسته است؛ بعضی تحریفها هم ظاهراً با دلسوزی از طرف دشمن انجام میگیرد. عامل دیگرش این است که هم اطلاعات ما از دین جامع نیست و هم دین را جدی گرفتهایم، وقتی اطلاعاتمان از دین جامع نباشد و دین را جدی بگیریم با دین بر سرِ همدیگر میزنیم.
مثلاً برخی میگویند: حکومت اسلامی نباید اینطوری باشد... میگوییم: پس باید چطور باشد؟ میگوید: «باید مثل امیرالمؤمنین(ع) خیلی قاطع عمل کند!» وقتی ده تا مثال از امیرالمؤمنین علی(ع) میزنم که نشان میدهد ایشان قاطع عمل نکرد، میخواهد من را بزند و میگوید تو امیرالمؤمنین(ع) را برای من خراب کردی! من چهکار کنم؟ میگوید: اگر اینطور باشد پس امیرالمؤمنین(ع) مدیریت بلد نبود... وقتی اطلاعات از دین جامع نباشد، برداشتها وحشتناک میشود.
علت دیگر این است که «اولویتها درست تشخیص داده نمیشود» ما فرض میکنیم کلمات تحریف نشده است، حجاب را میفهمیم، عدالت را میفهمیم، نماز را میفهمیم، ولایت را میفهمیم، حالا دعوا سرِ اولویتهاست. کدام اولویت دارد؟ کدام اوّلیت(تقدم) دارد؟ چه دعواهایی سرِ تقدم میشود! مثلاً میگویی «از اصول عقاید شروع نکنید» پدرت را در میآورند! میگویند «تو میخواهی مبانی را زیر سؤال ببری! انسان باید مبانی داشته باشد!» میگویم مخاطب شما که فیلسوف و متکلم نیست، شبههدار هم نیست. چرا میخواهی اول اصول عقاید به او درس بدهی؟! اصلاً چه کسی این را گفته؟ کجا نوشته است که اصول عقاید را اول باید گفت؟
شهید مطهری: اول نیاز انسان به ایمان را بگوییم، بعد ببینیم انسان به چه چیزهایی باید ایمان پیدا کند
اینکه اصول دین پنجتاست، بر اساس کدام آیه و روایت است؟ اصلاً چرا اینها پنجتاست؟ خُب میدانید که آیه و روایت برای اینها نداریم و این را علما تنظیم کردهاند. مثلاً از بین صفات خدا چرا عدالت خدا را آوردهاند و رحمت خدا را نیاوردهاند؟ بهخاطر دعوای اشاعره و معتزله بر سر عدل.
شهید مطهری قبل از اینکه اصول عقاید بگوید، بحث انسان و ایمان را مطرح کرد. این کار او در اولِ انقلاب خیلی کمک کرد. شهید مطهری گفت: اول نیاز انسان به ایمان را بگوییم، بعد ببینیم انسان به چه چیزهایی باید ایمان پیدا کند. یعنی اصول دین هرچند تا که باشد، اول باید «ایمان» مطرح بشود... آن زمان مارکسیستها میگفتند که ایمان خرافات و مزخرف است. ایشان قبل از اینکه ایمان و اصول عقاید را بگوید نیاز انسان به ایمان را گفت و توضیح داد که اصلاً ایمان چیست؟! الان هم سر اولویتها و اوّلیتها دعواست.
برخی از مؤمنین، ایمان و معرفت دینی و انتظار دینی خودشان را به دیگران تحمیل میکنند
تا اینجا سه تا دلیل بیان شد برای اینکه ما به جهاد تبیین نیاز داریم و الّا دعواهای آخرالزمان موجب قضاوتهای نادرست میشود. البته نیاز به جهاد تبیین در آخرالزمان دلیل دیگری هم دارد. اینکه حکومت اسلامی شده است، الآن مثل زمان طاغوت نیست که اگر طلبۀ حوزۀ علمیه حرفی بزند اعدامش کنند، بلکه آزاد است و میتواند حرفهای دینی بزند. مذهبیها هم میتوانند راحت از حق دفاع کنند. اما در این شرایط غیر از خطر اختلاف، یک خطر دیگر هم وجود دارد و آن خطر در روایات آمده است. خطر این است که افراد مؤمن و معتقد که ایمان قوی دارند انتظار دارند همۀ مردم همۀ ایمانی را که آنها دارند قبول کنند. برخی از مؤمنین ایمان و معرفت دینی و انتظار دینی خودشان را به دیگران تحمیل میکنند.
یکی از حرفهایی که افراد مؤمن ممکن است به دیگران بگویند این است که «انسان طالب کمال است؛ چرا شما دنبال کمال خودت نیستی؟!» بعد توصیههایی به دیگران میکنند و به آنها میگویند «این نکات را رعایت کن تا به کمال برسی!» مخاطب میگوید «کمال یعنی چه؟ اصلاً من نمیخواهم کامل بشود...» این حرف مال خودِ شماست که دنبال کمال هستید، این حرف مال همه نیست! انتظارات دینیِ مؤمنان از ضعفا الآن یکی از مشکلات ما در این جامعه است.
اقتضاء جهاد تبیین این است که روش تبیین را یاد بگیریم /جهاد تبیین نیاز دارد به «لسان قوم»؛ یعنی ادبیاتی که مردم با آن ارتباط برقرار کنند
حالا چهکار کنیم؟ جهاد تبیین لازم است، باید تبیینی دقیق صورت بگیرد تا ما بدون سنجش عمل نکنیم و مراقب حرفزدنمان باشیم. تبیین آدابی دارد. شاید بتوانیم امر به معروف و نهی از منکر را هم جزء تبیین بهحساب بیاوریم چون آن هم یک واجب عمومی است. از امام صادق(ع) پرسیدند. آیا هر کسی میتواند امر به معروف و نهی از منکر بکند؟ فرمود نه (وَ سُئِلَ عَنِ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ أَ وَاجِبٌ هُوَ عَلَى الْأُمَّةِ جَمِیعاً؟ فَقَالَ: لَا... ؛ کافی/ج5/ص60) مقام معظم رهبری هم یکبار فرمودند این کار آموزش میخواهد. چه چیزی را باید دستور داد؟ از چه چیزی باید نهی کرد؟ به چه کسی؟ در کجا؟ اینها آموزش میخواهد. باید یاد بگیری چطور تبیین کنی و چه بگویی که مردم را کافر نکنی. اقتضاء جهاد تبیین این است که ما روش تبیین را یاد بگیریم.
بگذارید چند آیه و روایت برای شما بخوانم. «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ» (ابراهیم،4) ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر به لسان قومش. نه به لسان قم؛ به لسان قوم! یک لسان هم، لسان قم است، یعنی ادبیاتی که طلبهها با همدیگر صحبت میکنند؛ یک لسان هم لسان قوم است یعنی لسان مردم و ادبیاتی که مردم با همدیگر صحبت میکنند. ما طلبهها اصطلاحات علمی داریم که خیلی از مردم با اینها ارتباط برقرار نمیکنند. باید به زبان قوم حرف زد.
اکثر کسانی که گمراه شدند دچار سوءتفاهمند چون با زبان خوبی از دین برایشان حرف زده نشده
یکبار خدمت حضرت آیتالله العظمی فاضل لنکرانی(ره) رسیده بودیم. ایشان توصیه داشتند کاری کنید که از جلسات و هیئتها، سخنران حذف نشود و اینطور نباشد که فقط مداحی باشد. البته ایشان فرمودند که باید طلبهها در امر تبلیغ، ادبیات خودشان را درست کنند تا مردم بتوانند با آنها ارتباط برقرار کنند. بعد ایشان، یک مطلب مهم فرمودند و گفتند که حضرت آیتالله العظمی بروجردی به کلّ گلستان سعدی حاشیه زده بودند... الآن چندتا از طلبههای ما گلستان سعدی را یکبار خواندهاند؟! طلبه با همین ادبیاتی که در حوزه رایج است(مثل ادبیات درس خارج) معارف دینی را به مردم میگوید آنوقت انتظار دارد در مردم اثر بگذارد و مردم حرکتی از خود نشان بدهند!
اگرچه معارف دین خیلی زیباست ولی این بیان و این ادبیات، مردم را زده میکند. شرط تبیین، استفاده از لسان قوم است. این حرف مال بنده نیست، سخن قرآن است که میفرماید «وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ» (ابراهیم/4) پس جهاد تبیین، لسان قوم لازم دارد. بعد میفرماید «فَیُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ»؛ شما لسان قوم داشته باش آنوقت هر کسی گمراه شد، دیگر مشکل از طرف شما نیست. بنده بر اساس تجربه عرض میکنم، اکثر کسانی که گمراه شدند دچار سوءتفاهم هستند چون با زبان خوبی از دین برایشان حرف زده نشده است.
با هرکسی باید به اندازۀ عقل او سخن گفت/ خیلی از آموزشهای رایج دینی مطابق عقل مردم نیست بلکه دغدغۀ یک عالم دینی برای مخاطبی در سطح خود اوست
امام سجاد(ع) میفرماید: «وَ أَمَّا حَقُّ الْمُسْتَنْصِحِ... وَ تُکَلِّمَهُ مِنَ الْکَلَامِ بِمَا یُطِیقُهُ عَقْلُه» (تُحَفُ العُقول/ص269) حقّ کسی که از تو نصیحت میشنود این است که طوری با او حرف بزنی که عقلش طاقت دارد. اگر میبینی که او طاقت ندارد، بیخود بیدین درست نکن. امام صادق(ع) فرمود: «مَا کَلَّمَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْعِبَادَ بِکُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ»(کافی/ج1/ص23) هیچوقت پیامبر اکرم(ص) به کُنه عقل خودش با مردم حرف نزد. بعضی از ما طلبهها به کُنه معارفی که بلد هستیم حرف میزنیم و میخواهیم همۀ سی سال درسی را که خواندهایم در سی دقیقه منتقل کنیم. نمیشود! داری زور میگویی! مخاطب بیدین میشود! دچار سوءتفاهم میشود، دین را مسخره میکند.
در ادامه روایت فوق، امام صادق(ع) این سخن رسولخدا(ص) را بیان کرد که فرمودند «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُکَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ» ما پیامبران دستور گرفتیم که با مردم به اندازۀ عقلشان سخن بگوییم. پس ما هم ما باید به اندازۀ عقل مردم با مردم حرف بزنیم. باور بفرمایید بسیاری از آموزشهای دینی رایج مطابق با عقل مردم نیست بلکه دغدغۀ یک عالم دینی برای یک مخاطبی در سطح خودش است.
توصیۀ امامرضا(ع) به یکی از یارانش: طوری حرف بزن که مردم بپذیرند نه اینکه تکذیب کنند
فردی به نام جعفر بن عیسی میگوید: در محضر امام رضا(ع) بودیم. یکی از یاران آن حضرت به نام یونس بن عبدالرحمن هم حضور داشت، یک وقت گفتند شیعیان بصره اجازۀ ورود میخواهند. امام رضا(ع) به یونس فرمود: تو به اتاق مجاور برو و تا زمانی که اجازه ندادم از آن خارج نشو. این شیعیان خدمت امام رضا(ع) آمدند و بعد از سلام و احوالپرسی، تا توانستند علیه یونس بن عبدالرحمن بد گفتند. یونس هم در اتاق مجاور این حرفها را میشنید. آنها حرفهایشان را زدند و رفتند و امام رضا(ع) هم چیزی به آنها نفرمود. بعد از رفتن آنها امام رضا(ع) اجازه داد که یونس از اتاق خارج شود. یونس با چشمان گریان بیرون آمد و گفت این حال من در نزد مردم خودم است.
امام رضا(ع) فرمود: «یَا یُونُسُ فَمَا عَلَیْکَ مِمَّا یَقُولُونَ إِذَا کَانَ إِمَامُکَ عَنْکَ رَاضِیاً یَا یُونُسُ حَدِّثِ النَّاسَ بِمَا یَعْرِفُونَ وَ اتْرُکْهُمْ مِمَّا لَا یَعْرِفُونَ کَأَنَّکَ تُرِیدُ أَنْ تُکَذَّبَ عَلَى اللَّهِ فِی عَرْشِهِ یَا یُونُس» (بحار الانوار/ج2/ص66) در این کلام شریف، امام رضا(ع) چند نکتۀ مهم به یونس فرمودند؛ یکی اینکه تا وقتی امام تو از تو راضی است، هر قدر مردم به تو بد بگویند چه اهمیتی دارد؟ امام این را فرمود برای اینکه دل یونس را نرم کند. معلوم میشود که یونس، آدم درستی است چون امامش از او راضی است. نکتۀ دیگری که حضرت، به یونس فرمود این بود که «حَدِّثِ النَّاسَ بِمَا یَعْرِفُونَ» در واقع یعنی تقصیر تو است که درست حرف نمیزنی، طوری حرف بزن که مردم بپذیرند. تو طوری حرف میزنی که آنها دشمنت میشوند. وقتی سطح مردم را با خودت یکسان بگیری، برای خودت دشمن درست میکنی. بعد امام میفرماید: «و اتْرُکْهُم ممّا لا یَعرِفون» چیزی را که مردم نمیفهمند، لازم نیست بگویی. «کَأَنَّکَ تُرِیدُ أَنْ تُکَذَّبَ عَلَى اللَّهِ فِی عَرْشِهِ یَا یُونُس» انگار تو میخواهی خدا تکذیب بشود، مثلاً اینکه بگویند: لعنت به این دین که چنین حرفی زده است؟!
اگر کسی را دیدی که از تو پایینتر است با مدارا او را بالا ببر و آنچه را طاقت ندارد بر او تحمیل نکن
چنین کلماتی در روایات دیگر از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) هم هست، تا آنجایی که امام صادق(ع) در یک روایتی میفرماید: «إِنَّ الْإِیمَانَ عَشْرُ دَرَجَاتٍ بِمَنْزِلَةِ السُّلَّمِ یُصْعَدُ مِنْهُ مِرْقَاةً بَعْدَ مِرْقَاةٍ فَلَا یَقُولَنَّ صَاحِبُ الِاثْنَیْنِ لِصَاحِبِ الْوَاحِدِ لَسْتَ عَلَى شَیْءٍ حَتَّى یَنْتَهِیَ إِلَى الْعَاشِرِ فَلَا تُسْقِطْ مَنْ هُوَ دُونَکَ فَیُسْقِطَکَ مَنْ هُوَ فَوْقَکَ وَ إِذَا رَأَیْتَ مَنْ هُوَ أَسْفَلُ مِنْکَ بِدَرَجَةٍ فَارْفَعْهُ إِلَیْکَ بِرِفْقٍ وَ لَا تَحْمِلَنَّ عَلَیْهِ مَا لَا یُطِیقُ فَتَکْسِرَهُ فَإِنَّ مَنْ کَسَرَ مُؤْمِناً فَعَلَیْهِ جَبْرُهُ» (کافی/ج2/ص45) ایمان ده درجه است مثل نردبان که پله به پله از آن بالا میروند، بعضیها یک سهم از ایمان را دارند، بعضی دو سهم دارند و همینطور بالا و بالاتر. آن کسی که سهم بیشتر از ایمان دارند وقتی به آنکه سهم کمتری دارد، نگاه میکند نگوید «این شخص که اصلاً دین ندارد!» کسی به پایینتر از خودش نگوید «لَستَ عَلَی شَیء» تو چیزی نیستی چون همین حرف را کسی که بالاتر از تو است به تو میزند. بعد میفرماید: وقتی کسی را دیدی که از تو پایینتر است با مدارا او را بالا ببر و آنچه را که طاقت ندارد بر او تحمیل نکن، «فإنَّ مَن کَسَرَ مؤمناً فعَلَیهِ جَبرُهُ» اگر تو یک مؤمن را در اثر تحمیل ایمان شکستی، باید بروی جبران کنی. اگر تو ایمانت را به من تحمیل کردی و من بیدین شدم، تقصیر تو است که من بیدین شدم و بر تو واجب است که من را برگردانی! از بعضیها نمیشود زیاد انتظار دینداری داشت.
علاوه بر مشکلات درونی، ضرورت تبیین به این دلیل مضاعف میشود که ما سطح همدیگر را در نظر نمیگیریم. باید مؤمنین بتوانند ضعفا را تحمل کنند، کار به تکفیر و تفسیق نکشد. نگوییم «اینها بیدین هستند» و آنها را آدم حساب نکنیم. روایات و قصههای قشنگ در این زمینه زیاد است. اینها کلیاتی است که ابتدا باید با همدیگر صحبت کنیم تا معلوم بشود که باید چه دقتهایی در جهاد تبیین داشته باشیم.
جهاد تبیین باید با رعایت نکات و دقتهایی انجام بشود
یکبار مقام معظم رهبری به مسئولین صداوسیما فرمودند: چرا یک سخنرانی را که یک کسی در میان یک مجموعهای انجام داده که مناسب سطح آنهاست، از تلویزیون پخش میکنید؟ این نکتۀ خیلی مهمی است. ایشان یکبار به یکی از سخنرانهای محترم فرمودند: چرا شما به مخاطبی که ممکن است مخالف شما باشد، همان اولِ سخنرانی چیزی میگویی که اصلاً برود و حرف شما را نشنود؟ یک کمی با او راه بیا، آرامآرام، مقدمات را بگو، ببین مخاطب چهکار میکند... خداوند متعال خودش در قرآن اینها را رعایت میکند، میفرماید پیامبر من، مثلاً به مسیحیها، به یهودیها، به اهالی ادیان دیگر بگو: بیایید اول سرِ مشترکاتمان صحبت کنیم تا بعد نوبت به غیرمشترکات برسد «قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ» (آل عمران،64)
اینها نکات مهمی است که هم ضرورت جهاد تبیین را نشان میدهد، هم نشان میدهد جهاد تبیین باید با حساب و کتاب باشد. چرا جهاد تبیین با اینهمه اطلاعاتی که هست و با اینهمه گرایشهای دینی، ضرورت پیدا کرده است؟ چون اگر اطلاعات بالا رفته، اختلافات هم افزایش پیدا کرده است. بعضی از این اطلاعات در معنا محلّ دعوا شده، بعضی از این اطلاعات چون ناقص است محلّ دعوا شده، بعضی از این اطلاعات چون اولویتهایش را نمیدانیم محلّ دعوا شده، بعضی از این اطلاعات هم موجب شده است ما یک گروهی را تکفیر کنیم، یک گروهی هم بگویند «شما سختگیر هستید» و به این شکل از هم جدا و سوا بشویم. انشاءالله بتوانیم جهاد تبیین را درست انجام بدهیم.
روضۀ امامحسین(ع) قسمتی از دین است که سر آن با همه به توافق میرسیم
یک قسمتی از دین هست که یک بخش عمومی و دلبرانه و قشنگ از دین است و آن هم روضۀ اباعبدالله الحسین(ع) است. با هر کسی هرچه نتوانستی بگویی، سرِ روضۀ اباعبدالله الحسین(ع) با او به توافق میرسی. یک نفر در تهران پیش آیتالله خوانساری بزرگ رفت و گفت: ما یک خانوادۀ مذهبی هستیم ولی برادرم چاقوکش و عرقخور شده است، چهکار کنم؟ ایشان فرمود اینطور که تو میگویی من نمیتوانم نصیحتش کنم، او را کنار قبر اباعبدالله الحسین(ع) ببر و ببین آیا متأثر میشود؟ آیا هنوز حسین(ع) در دلش هست؟ اگر آنجا گریه کرد و منقلب شد، آنوقت بیاور تا نصیحتش کنم.
آن شخص میگوید: به هزار بهانه برادرم را به کربلا بردم، تا آنجا هم غافل بود. دمِ در حرم که رسیدیم، گفتم صبر کن من میخواهم اذن دخول بخوانم «أأدخُلُ یا مولای یا اباعبدالله(ع)»، دیدم کمکم چهرهاش دارد تغییر میکند، آخرِ اذن دخول، داشت گریه میکرد، در صحن حرم، صدای گریهاش بلند شد، کنار ضریح فریاد میزد و مثل مادر بچهمرده گریه میکرد. امام حسین(ع) آخرین ایستگاه ما است. هر کسی نماز نخواند، حجاب نداشت و هرچیزی نداشت، سفرۀ امام حسین(ع) را برایش پهن کنید...
امام حسین(ع) در صدر جهاد تبیین است؛ مجلس روضه هم در صدر امر به معروف است
در کشور امام زمانی(عج) و امام حسینی(ع) ما بزرگترین فاجعه این است که به اربعین امام حسین(ع) بها داده نشود. ما اگر هیچ چیزی از اسلام نخواهیم، باید برای مردم ما دسترسی به امام حسین(ع) راحت باشد. روضۀ امام حسین(ع) نجاتدهنده است. در اربعین، خودِ امام حسین(ع) سفره روضۀ خودش را انداخته است. هر کسی را میتوانید دستش را بگیرید و اربعین ببرید. نگویند این یک سفر مستحبی است حالا زیاد شلوغ نکنیم یکوقت دیگر میرویم. اربعین روضۀ خودِ اباعبدالله است.
امام حسین(ع) در صدر جهاد تبیین است. مجلس روضه هم در صدر امر به معروف است. ممکن است بخواهی یک کسی را به مهمترین واجبات دینی وادار بکنی ولی او طاقت نداشته باشد اما هر کسی را میشود به مجلس امام حسین(ع) دعوت کرد، اهلبیت(ع) حتی مقدارش را هم بیان فرمودند: «نَفَسُ الْمَهْمُومِ لِظُلْمِنَا تَسْبِیحٌ وَ هَمُّهُ لَنَا عِبَادَةٌ» (امالی، شیخ مفید/ص338) اگر کسی نخواست گریه کند یک «آه» برای حسین(ع) بکشد. نگوییم مجلس اشک، بگوییم اینجا مجلس «آه» است. تو فقط بدان حسین(ع) ما چقدر مظلوم بود و برو.
حضرت امام(ره) میفرماید: «آن کسانی که میگویند روضه سیدالشهدا را نخوانید اصلاً نمیفهمند مکتب سیدالشهدا چه بوده و نمیدانند یعنی چه؛ نمیدانند این گریهها و این روضهها حفظ کرده این مکتب را. الآن هزار و چهار صد سال است که با این منبرها و با این روضهها و با این مصیبتها و با این سینهزنیها ما را حفظ کردهاند؛ تا حالا آوردهاند اسلام را» (صحیفه امام/ج8/ص526) ایشان در سخن دیگری میفرماید: «این روضهخوانىها این ملت شما را حفظ کرده، این روضهخوانىها و مصیبت و گریه است که کشور شما را حفظ کرده. ... آن روضه است که این محراب،که این منبر را حفظ کرده، اگر آن روضه نبود، این منبر هم نبود» (صحیفه امام/ج8/ص529)
منبع : سایت حجت الاسلام پناهیان
۰ دیدگاه