جهاد تبیین - جلسه دهم/حجت الاسلام پناهیان

جهاد تبیین - جلسه دهم/حجت الاسلام پناهیان

جهاد تبیین - جلسه دهم/حجت الاسلام پناهیان

اصلاً چرا تبیین لازم است؟ چون مسیر هدایت، پیچیدگی دارد/ پیچیده‌ترین بخشی که نیاز به تبیین دارد، عرصۀ سیاسی است که محلّ مظلومیت اولیاء خداست

حجت الاسلام پناهیان

جهاد تبیین - جلسه دهم

علیرضا پناهیان در سلسله جلساتی که در حرم حضرت معصومه(س) برگزار می‌شود، پیرامون موضوع مهم و محوری «جهاد تبیین» به سخنران می‌پردازد. در ادامه، فرازهایی از دهمین جلسۀ این سخنرانی را می‌خوانید:
مؤمن غریزتاً دلسوز دیگران است لذا وقتی حق را فهمید، باید آن را به دیگران بگوید
یکی از ضرورت‌های جهاد تبیین و ضرورت‌ فعالیت تبیینی و تبلیغی مؤمنین و گفتگو با دیگران دربارۀ حق، ضرورت تکلیفی آن و ارزش بسیار بالای سخن‌گفتن از حق است. در یک روایت عجیبی امیرالمؤمنین علی(ع) می‌فرماید: «الْمُؤْمِنُ غَرِیزَتُهُ النُّصْحُ » (تصنیف غرر الحکم/ص225) غریزۀ مؤمن نصیحت است. نصیحت یعنی دلسوزی و خیرخواهی؛ یک وجه‌ دلسوزی در تبلیغ، گفتگو و تبیین حق است. اگر کسی مؤمن باشد غریزتاً نمی‌تواند جلوی خودش را بگیرد لذا وقتی حقایق را فهمید، باید این حقایق را به دیگران بگوید.

منصور دوانیقی ملعون می‌خواست به امام صادق(ع) طعنه بزند، گفت: دوستان‌تان زود خودشان را لو می‌دهند. آن زمان چون بگیر و ببند بود، شرایطی بود که شیعیان تقیّه می‌کردند و شیعه‌بودن خودشان را پنهان می‌کردند. دوانیقی ملعون طعنه زد که شما نمی‌توانید خودتان را حفظ کنید و شیعیان شما زود خودشان را لو می‌دهند. حضرت فرمود این به‌خاطر شدّت محبت‌شان است، آنها نمی‌توانند تاب بیاورند و حرف حق را نزنند. (قَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ الدَّوَانِیقِیُّ بِالْحِیرَةِ أَیَّامَ أَبِی الْعَبَّاسِ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا بَالُ الرَّجُلِ مِنْ شِیعَتِکُمْ یَسْتَخْرِجُ مَا فِی جَوْفِهِ فِی مَجْلِسٍ وَاحِدٍ حَتَّى یُعْرَفَ مَذْهَبُهُ فَقَالَ ع ذَلِکَ بِحَلَاوَةِ الْإِیمَانِ فِی صُدُورِهِمْ مِنْ حَلَاوَتِهِ یُبْدُونَهُ تَبَدِّیاً ؛ صفات‌الشیعه/ص15)

یکی از علائم و مراتب تشیع، شیعه‌گری با زبان است
یکی از علائم و مراتب تشیع، شیعه‌گری با زبان است. در روایات فرموده‌اند که شیعیان به قلب و زبان و عمل، اهل‌بیت(ع) را دوست دارند. به‌کارگیری زبان درواقع زیرمجموعۀ عمل انسان است و نیازی نبود که جداگانه ذکر بشود. یعنی اگر ائمۀ هدی(ع) می‌فرمودند که شیعیان، ما را به قلب و عمل دوست دارند کافی است، اما در اکثر روایات، زبان را مجزّا ذکر می‌کنند. یکی از اعمال ما همین گفتگوکردن با دیگران و سخن‌گفتن از حق است.

هرقدر تا الآن دربارۀ ضرورت‌های مختلف جهاد تبیین صحبت کردیم همه را کنار بگذارید، اصلاً یک مؤمن نمی‌تواند ساکت بنشیند، وقتی حق را بفهمد می‌خواهد آن را انتقال بدهد. حتی باید به مؤمنین گفت «صبر کنید؛ هر چیزی را نگویید. اگر کسی تحمل ندارد به او نگویید، تحمیل نکنید، زبان‌تان را در جایی به‌کار بگیرید که مطمئن هستید بهترین تأثیر را دارد...» باید مؤمنین را در این جهت راهنمایی کرد.

اکثر دیپلمه‌های ما بلد نیستند سخنرانی بکنند و این یک نقص است
یکی از نقائص بسیار مهمّ آموزش و پرورش ‌ما این است که به اندازۀ کافی سخنوری، دکلمه‌کردن و گفتگو را به دانش‌آموزان تعلیم نمی‌دهد. دانش‌آموز دیپلم گرفته است ولی هنوز نمی‌تواند کلمات را درست ادا کند. البته معلم زحمت می‌کشد و تمرین‌هایی را در کلاس با دانش‌آموزان اجرا می‌کند ولی این اصلاًً کافی نیست. اکثر دیپلمه‌های ما بلد نیستند سخنرانی بکنند و این یک نقص است. وقتی تو بلد نباشی حرفی که داری بزنی، آن حرف نه تنها در جامعه منتشر نمی‌شود، بلکه در وجود خودت هم تکثیر نمی‌شود و تعمیق پیدا نمی‌کند. این حرف برای تو چشمه نمی‌شود که همین‌طور اضافه بشود. حرف در یک آدمی که اهل سخن و بیان است و یک کمی هم منطق سخن‌گفتن را می‌داند، تکثیر می‌شود، خود این کار موجب تولید علم می‌شود.

ممکن است بگویید «اگر همۀ دانش‌آموزان ما سخنوری یاد بگیرند، شاید بعضی‌ از آنها اهل جبهۀ باطل بشوند، آن‌وقت ما برای جبهۀ باطل سخنور تربیت کرده‌ایم!» غصه‌اش را نخورید، اگر چند نفر هم به آن جبهه اضافه بشوند، شما را وادار می‌کنند از حق دفاع کنید. خودِ این فعالیت برای شما خیلی ثواب و نور می‌آورد. مگر ما از کثرت دشمنان‌مان می‌ترسیم؟ ما وادار به فعالیت می‌شویم. دانش‌آموزان‌ و نوع جوانان ما مفطور به فطرت الهی هستند. اینها باطن پاک و باصفایی دارند. اگر خیلی‌ از اینها بلد باشند از حق دفاع کنند، در جامعه اثر خودش را خواهد گذاشت.

سخنرانی،‌ شغل عدّۀ خاصی از حوزه یا دانشگاه نیست
ما فکر می‌کنیم سخنرانی‌ شغل عدّۀ خاصی از حوزه یا دانشگاه است، یا سخنرانی‌ دینی کار آخوندهای ما است. این تصور کاملاً اشتباه است. سخنرانی مخصوص به یک طیف نیست. کسی که مؤمن شد، باید سخنوری را یاد بگیرد. الآن دارند سخنوری را آموزش می‌دهند برای اینکه شما بتوانید شغل داشته باشید یا بتوانید در هر شغلی که هستید مدیریت داشته باشید. سخنوری یکی از پایه‌های مدیریت است. متأسفانه بعضی از مدیران خوب ما بلد نیستند سخنرانی‌ کنند، واقعاً یک آدم خوب، لایق و شایسته است، ولی نمی‌تواند خوب معرفی و توصیف ‌کند و به تعبیری «ارائه کند» ارائه‌دادن خیلی لازم است. حضرت امام به مسئولین کشور فرمود کارهای‌تان را تبلیغ کنید. به نظر من باید خوب سخنرانی‌کردن یکی از شرایط وزرای محترم باشد؛ اگر خوب سخنرانی کند، مقصود خودش را به معاونین و مدیران خودش خوب منتقل می‌کند و آنها را خوب توجیه می‌کند؛ اگر خوب سخنرانی کند، می‌تواند به مردم، حقایق را خوب توضیح بدهد که آثار منفی هم نداشته باشد. اگر شما بلد نباشید خوب حرف بزنید یک‌وقت حرفی می‌زنید که اثر منفی خواهد داشت.

سخنوری و گفتگو، انواع و اقسام دارد. معنای سخنوری گاهی مذاکره است و گاهی مناظره است. گاهی با یک کسی که مقابل شما قرار دارد مجادله می‌کنید «ادْعُ إِلى‏ سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی‏ هِیَ أَحْسَنُ» (نحل،125) خدا به پیغمبرش دستور داد که شما باید بتوانی هم سخن حکمت‌آمیز بگویی و هم توانایی مجادله داشته باشید و جدال احسن کنی.

با یاد گرفتن ادبیات به دریای عمیقی از معانی راه پیدا می‌کنید
بعضی‌ها برای رشد دانشی بچۀ‌شان به او ریاضی یاد می‌دهند. چه کسی گفته ریاضیات بیشتر از ادبیات هوش آدم را بالا می‌برد؟ این حرف‌ها از کجا در آمده است؟ ادبیات که عقل آدم را بیشتر بالا می‌برد. حضرت آیت‌الله‌العظمی بروجردی(ره) افتخار حوزۀ علمیه قم است که حتی از بنیانگذاران انقلاب اسلامی باید محسوب بشوند؛ در زمان ایشان زمینۀ خوبی برای ترویج دین پیدا شد و امام خمینی(ره) از همین زمینه برای انقلاب اسلامی استفاده کرد. حضرت آیت‌الله‌العظمی فاضل (ره) می‌فرمودند آیت‌الله‌العظمی بروجردی(ره) به کلّ گلستان سعدی حاشیه زدند. الآن چند نفر از طلبه‌های ما فقط یک‌بار گلستان سعدی را خوانده‌اند؟ حکمتی در این کتاب هست، حرف این کتاب با حرف عادی فرق می‌کند. شما دیوان حافظ را ببینید، شاهنامه فردوسی را ببینید، به اشعار مولوی نگاه بکنید. باید سخنوری در خون همۀ ما فارس‌زبان‌ها باشد.

یکی از درس‌هایی که اگر کسی نتوانست در آن درس نمره بگیرد، نباید اجازۀ ارتقاء درسی به او بدهند، همین تمرین در ادبیات است. ادبیات فقط یاد گرفتن و به‌کاربردن چندتا جمله و لفظ نیست؛ با یاد گرفتن ادبیات به دریای عمیقی از معانی راه پیدا می‌کنید. وقتی‌ بخواهی سخنرانی‌کردن را یاد بگیری، به مخاطب‌شناسی مجبور می‌شوی، به انسان‌شناسی مجبور می‌شوی. مجبور هستی از حکمت برخوردار بشوی. من چگونه این مطالب را پشت‌سرهم بگویم، کدام را اول بگویم؟ کدام را دوم بگویم؟ کدام را سوم بگویم؟ کاملاً اثرش در مخاطب متفاوت خواهد بود.

اگر سخنوری بلد نباشید چطور از دین‌تان دفاع می‌کنید؟
همه باید اهل تبیین باشند. بعضی از آدم‌ها نمی‌توانند نیازهای روزمرۀ خودشان را برای خانواده‌ و رفیق‌شان تبیین کنند. خانم بلد نیست با شوهرش حرف بزند یا آقا بلد نیست با خانمش حرف بزند؛ لذا دعوای‌شان می‌شود. آدم در خانه هم بخواهد با اعضای خانواده‌اش حرف بزند، باید بلد باشد. اینکه آدم همین‌طوری دهانش را باز کند و یک چیزی بگوید، مقصود حاصل نمی‌شود بلکه سوءتفاهم و حتی دعوا می‌شود. آن‌وقت شما دین هم دارید، عشق به اولیاء خدا هم دارید و آن عِرق مذهبی در شما وجود دارد. لذا جدای از ارتباط‌گرفتن با دیگران و جدای از مسائل شغلی، اگر سخنوری بلد نباشید، دین خود را چه‌کار می‌کنید؟! اگر یک‌جایی لازم بود از دینَت قشنگ در یک جمله دفاع کنی و دفاع نکردی چه؟ آیا آدم می‌تواند راحت بگوید «چون اسلحه نداشتم نتوانستم جهاد بکنم؟» آن‌وقت اگرچه جزو قاتلین اهل‌بیت(ع) نیستی ولی ممکن است جزو خاذلین بشوی؛ خاذلین یعنی کسانی که از حق دفاع نکردند.

در مسجد، به بچه‌ها و جوان‌ها نوبت بدهند و بگویند شما پنج دقیقه صحبت کنید
الآن برای ما خیلی عادی است که یک نفر مذهبی‌ و مسجدی بشود ولی بلد نباشد از دین دفاع کند و دین را تبیین کند. مساجد از نعمت‌های بزرگی است که خداوند به ما داده است. اگر آدم تا قیامت در حکمت این طراحی خدا فکر کند، نمی‌تواند به عمقش پی ببرد. مساجد می‌توانند کاری بکنند که مدرسه هم این کار را نکرده است.

خوب است که در مسجد، به بچه‌ها و جوان‌ها نوبت بدهند و بگویند «شما پنج دقیقه صحبت کنید» همیشه‌ که نباید منِ آخوند صحبت کنم. طبیعتاً موقع صحبت کردن، این جوان‌ها به زحمت می‌افتند و اذیت می‌شوند، ممکن است خیلی‌ها اصلاً روی‌شان نشود و بگویند «ما بلد نیستیم» به آنها بگویید: ما هم روز اول بلد نبودیم. بگذارید نطق آدم‌ها در دفاع از حق باز بشود. وقتی فرمود: «المؤمن غَریزَتُهُ النُّصح » معنای خیلی عمیقی دارد.

متأسفانه اکثر محجبه‌های ما در بیان زیبایی حجاب و در دفاع از حقیقت حجاب، زبان ضعیفی دارند
چون امروز روز حجاب بود، دربارۀ حجاب یک مثال بزنم. متأسفانه اکثر محجبه‌های ما در بیان زیبایی حجاب و در دفاع از حقیقت حجاب، زبان ضعیفی دارند. ما آقایان نمی‌توانیم از حجاب دفاع کنیم و آن را خوب تبیین کنیم. خودِ خانم‌های محجبه باید بگویند از حجاب چه لذتی می‌برند؟ آنهایی که بعضاً غیرمحجبه بودند و محجبه شدند، بگویند چه تغییری ایجاد شده است؟ حجاب چقدر به آدم انرژی می‌دهد؟ چقدر به آدم احساس امنیت و عزّت می‌دهد؟ کسانی که دیدند دوستان‌شان غیرمحجبه شدند، توضیح بدهند آنها چه صدماتی خوردند؟ باید مقاله‌ها، رمان‌ها و شعرها، در توصیف حجاب نوشته بشود. اینها کجاست؟ خانم‌های محجبه از حجاب خودشان دفاع کنند، حکایت کنند و روایت کنند. در این‌صورت، هیچ کار دیگری برای حجاب لازم نیست در جامعه انجام بگیرد.

ما فیلم سینمایی و سریال هم بلد نیستیم در دفاع از حجاب بسازیم؛ اگر بلد بودیم تا حالا ساخته بودیم یعنی هنرش را نداریم! اما برعکس‌‌ِ آن، خیلی اتفاق افتاده است؛ یعنی اینکه چطور بی‌حجابی را خوب جلوه بدهند! خیلی از خانم‌های محجبۀ ما کارگردان، فیلمنامه‌نویس‌ یا مستندساز نیستند که دربارۀ حجاب، فیلم بسازند اما حرف که می‌توانند بزنند.

هنوز حجاب را تعریف نکرده‌ایم و اصلاً حجاب برای بعضی‌ها معروف نیست
من نمی‌دانم چرا امر به معروف و نهی از منکر را در مورد حجاب خیلی به‌کار می‌برند؟ مگر ما حجاب را تعریف کرده‌ایم؟ مگر ما به حجاب دعوت کرده‌ایم که حالا امر به معروف و نهی از منکر بکنیم! هنوز حجاب را تعریف نکردیم و اصلاً حجاب برای بعضی‌ها معروف نیست، لذا می‌گوید اصلاً حجاب چیست؟ چون بی‌حجابی برایش خوشگل‌تر است.

منکر این است که وقتی کسی از چراغ قرمز عبور می‌کند، همه بوق می‌زنند، یعنی «کجا داری می‌روی؟» چون همه می‌فهمند اشتباه کرده است، همه به خودشان حق می‌دهند که نهی بکنند، خودش هم می‌فهمد اشتباه کرده است. اصلاً خیلی‌ها که از چراغ قرمز عبور نمی‌کنند به‌خاطر نهی از منکر دیگران است نه پلیس. می‌گوید مردم نگاه می‌کنند بد است. یعنی عبور از چراغ قرمز منکر شده است. ولی بی‌حجابی که هنوز منکر نشده است. خیلی از دخترها و پسرها اصلاً نمی‌دانند حجاب چیست. شما اول باید حجاب را درست تعریف کنید و به حجاب، دعوت کنید بعد نوبت به امر به معروف و نهی از منکر می‌رسد.

زیبا نوشتن یکی از فضائل انسان است
الآن بعضی از پرطرفدارترین سایت‌ها یا صفحات شبکه‌های مجازی در جهان هست که صرفاً چند تا جمله را می‌گوید یا می‌نویسد ولی این جمله‌ها به نحوی حکمت‌آمیز، زیبا، پیچیده، عمیق و دقیق است و نکته دارد که این صفحات به صورت میلیونی فالوور(دنبال‌کننده) دارند. چرا ما در این زمینه، تمرین نکنیم؟ باید زحمت بکشیم. شما باید صدبار یک جمله را جابه‌‌جا بکنی تا بتوانی یک جملۀ خوب از آب دربیاوری. نوشتن ساده نیست حتی اگر کسی چهل سال کارش نوشتن باشد. باید زحمت کشید، اینها جزو زحمات زندگی است.

زیبا نوشتن یکی از فضائل انسان است، در روایات، نوشتۀ زیبا تحسین شده و علامت صفات زیبای روحی قلمداد شده است. زیبا سخن‌گفتن هم همین‌طور است. امیرالمؤمنین علی(ع) می‌فرماید: ما امیران سخن هستیم، درخت سخن در ما ریشه دوانده و شاخه‏هاى آن بر ما سایه افکنده است‏ «إِنَّا لَأُمَرَاءُ الْکَلَامِ وَ فِینَا تَنَشَّبَتْ عُرُوقُهُ وَ عَلَیْنَا تَهَدَّلَتْ غُصُونُه‏» (نهج‌البلاغه، صبحی صالح/ص354) از دامنۀ کلام اهل‌بیت(ع) سیل جاری می‌شود و می‌تواند افراد را در خود غرق کند و آنها را تحت تأثیر قرار بدهد. امیرالمؤمنین علی(ع)، امام ما است و ما باید به او تأسی کنیم همان‌طور که باید به رسول‌خدا(ص) تأسی کنیم «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة» (احزاب،21).

غالب نیروهای مذهبی توانایی کافی برای نوشتن و گفتن ندارند، شاید به این دلیل که نه رمان خوانده‌اند و نه شعر
ما الآن چند تا مطلب را با هم داریم می‌گوییم؛ اولاً حتی اگر ما به شرایط اجتماعی نسبت به ضرورت تبیین کاری نداشته باشیم، ولی از نظر فردی نمی‌توانیم از حق سخن نگوییم. «و گر بینم که نابینا و چاه است/ اگر خاموش بنشینم گناه است» (گلستان سعدی، حکایت 38)، گاهی اگر حرف نزنی گناه است، باید یک چیزی بگویی. ثانیاً جدای از اینکه بیان حق وظیفۀ ماست، این بیان حق بسیار ارزشمند هم هست و ترک این وظیفه در زبان، بسیار هولناک است. ثالثاً انسان باید مسلح بشود، مسلط بشود، توانمند بشود؛ خیلی مهم است که بتواند حرف بزند و بنویسد. غالب نیروهای مذهبی توانایی کافی برای نوشتن و گفتن ندارند. شاید به این دلیل که نه رمان خوانده‌اند، نه شعر خوانده‌اند و نه تمرینی داشته‌اند، جز همان انشاء مدرسه که احیاناً آن را هم مادر یا پدرش نوشته ‌است! باید دانش‌آموزان ما رسماً بیایند سخنرانی کنند. کاغذ را کنار بگذار و حرف بزن؛ طراحی کردی که از کجا شروع بکنی؟ اگر همین تعداد مؤمنین‌ ما به حرف بیایند کافی است؛ سیل عالم را می‌برد.

اکثریت مطلق کسانی که فارسی بلد هستند و اهل‌بیت(ع) را دوست دارند شاعر نیستند. جالب نیست؟ آمار دارم می‌دهم. نود و نه درصدشان شاعر نیستند. مگر باید شاعر باشند؟ بله؛ مگر شعر چیست؟ مگر تو در محبت اهل‌بیت(ع) آتش نمی‌گیری؟ این آتش را چطور نشان می‌دهی؟ شعر حکمت می‌خواهد، هم ضرورت دارد که آدم قدرت و هنر بیان داشته باشد، هم انسان باید از سر بی‌قراری قدرت بیان داشته باشد و بیان بکند. هم تکلیف است، هم به تعبیر روایت «غریزه» است.

مبتلا شدن یکی از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) به نیش عقرب، به خاطر دفاع نکردن از حق
یک روایتی را برای شما عرض کنم. دو نفر از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) را نزد آن حضرت آوردند درحالی‌که یکی از آنها را مار گزیده بود و دیگری را عقرب نیش زده بود. آن دو خیلی به خودشان داشتند می‌پیچیدند و درد می‌کشیدند. حضرت فرمود: نترسید شما نمی‌میرید و خوب می‌شوید. بعد از دو ماه که همچنان در درد و رنج بودند آنها را نزد امیرالمؤمنین(ع) آوردند. حضرت به آن دو فرمودند از گناهی که باعث این حادثه برای شما شد، استغفار کنید. اینها گفتند چرا این اتفاق برای ما افتاد؟ ما از پشت پرده‌ خبر نداریم. البته بعضی وقت‌ها نزول بلاها در اثر خطاهایی است که می‌کنیم اما بعضی‌ وقت‌ها بلا اتفاقاً در اثر خوبی‌های ما است، خداوند آن بلاها را برای رشدمان به ما می‌دهد. بعضی از بلایا هم امتحان‌های ویژه‌ای هستند که سر راه ما قرار می‌گیرند.

امیرالمؤمنین علی(ع) در بیان حکمت این دو حادثه به یکی‌ از آن دو نفر که دچار نیش عقرب شده بود فرمودند تو در یک جایی بودی که از سلمان فارسی بدگویی کردند و به خاطر دوستی ما به او طعنه زدند. آنجا به‌خاطر بغضی که نسبت به ما داشتند و محبت ما و شیعه‌گری‌ سلمان علیه‌ِ او حرف زدند. تو می‌توانستی از او دفاع کنی چون هیچ خطر و ضرری به تو و اموالت نمی‌رسید ولی تو از او دفاع نکردی. تو در رودربایستی گیر کردی و ساکت شدی به همین خاطر به نیش عقرب مبتلا شدی «غَمَزَ عَلَى سَلْمَانَ الْفَارِسِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ فُلَانٌ وَ طَعَنَ عَلَیْهِ لِمُوَالاتِهِ لَنَا، فَلَمْ یَمْنَعْکَ مِنَ الرَّدِّ وَ الِاسْتِخْفَافِ بِهِ خَوْفٌ عَلَى نَفْسِکَ وَ لَا عَلَى أَهْلِکَ وَ لَا عَلَى وُلْدِکَ وَ مَالِکَ، أَکْثَرَ مِنْ أَنَّکَ اسْتَحْیَیْتَهُ، فَلِذَلِکَ أَصَابَکَ» (تفسیر منسوب به امام حسن عسکری(ع)/ص588) حالا بعضی‌ها می‌بینند به یک ولیّ خدا در فضای انقلاب حرف مفت می‌زنند اما عین آب‌خوردن با سکوت برخورد می‌کنند و دفاع نمی‌کنند. کِی عقرب اینها را می‌زند؟ ان‌‌شاءالله که خدا اینها را ببخشد ولی اگر نبخشد و اینجا نزند، در قبر به اندازۀ کافی عقرب هست که تا روز قیامت او را نیش بزنند.

بعد حضرت به آن یکی فرمودند اما تو یک روز پیش یکی از دشمنان ما بودی که قنبر غلام من وارد شد. تو می‌دانستی او دشمن است، ولی اعتنا نکردی و به قنبر غلام من احترامی گذاشتی که او لجش گرفت و قنبر را فحش داد و کتک زد. «أَقْبَلَ قَنْبَرٌ خَادِمِی وَ أَنْتَ بِحَضْرَةِ فُلَانٍ الْعَاتِی، فَقُمْتَ إِجْلَالًا لَهُ لِإِجْلَالِکَ لِی‏... قَامَ إِلَى قَنْبَرٍ وَ ضَرَبَهُ وَ شَتَمَه‏»(همان) تو باید آنجا تقیّه می‌کردی. می‌دانستی که آن فرد، وحشی و خشن است. چرا باید قنبر کتک بخورد؟ نه بی‌جا دربارۀ شیعیان ما حرف خوب بزن، نه بی‌جا سکوت بکن و دفاع نکن. اینها قصه نیست اینها قوانین عالم است و اهل‌بیت(ع) برای ما توضیح می‌دهند.

بعضی افراد از حق دفاع نمی‌کنند چون می‌ترسند محبوبیت یا عزت دنیایی‌شان کم بشود
در قرآن کریم بارها کار پیامبران به «نصیحت» تعبیر شده است. یکی از این آیات را می‌خوانم که در این آیه، سخن حضرت صالح پس از نزول عذاب به قوم ثمود بیان شده است: «فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ یا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسالَةَ رَبِّی وَ نَصَحْتُ لَکُمْ وَ لکِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحین‏» (اعراف،79) پس صالح از آنان روى گرداند و گفت: اى قوم من! قطعاً من پیام پروردگارم را به شما رساندم و برای‌تان خیرخواهى کردم، ولى شما خیرخواهان را دوست ندارید.

اگر شما از حق حرف بزنید، طبیعتاً بعضی‌ها شما را دوست ندارند. چون بعضی‌ها دوست ندارند ما از حق دفاع کنیم ما هم از حق دفاع نمی‌کنیم. می‌گوییم بگذار رابطه‌مان به‌هم نخورد. این کار برای کسی عزت نمی‌آورد. افراد زیادی هستند که در محیط‌های خصوصی و عمومی از انقلاب دفاع نمی‌کنند؛ می‌گویند «بگذار ما محبوبیت‌مان را از دست ندهیم» بعضی‌ها که آدم‌های مطرحی هستند از محبوبیت‌شان می‌ترسند، وای بر آنها باد!

الهی آدم در جامعه سرشناس و مشهور و بانفوذ نشود، چون اگر بشود و از حق دفاع نکند حسابش با کرام الکاتبین است. در مورد بعضی از اینها قرآن کریم می‌فرماید: «إِنَّ الَّذینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدى‏ مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُون‏» (بقره،159) کسانى که دلایل روشن و وسیلۀ هدایتى را که نازل کرده‏ایم، بعد از آنکه در کتاب براى مردم بیان نمودیم، کتمان کنند، خدا آنها را لعنت مى‏کند؛ و همه لعن‏کنندگان نیز، آنها را لعن مى‏کنند. برای چه حرف خدا را کتمان می‌کنند؟ برای عزت‌های بی‌ارزش دنیا.

بعضی‌ها هیچ آبرو و عزت خاصی ندارند. مثلاً تو که هستی که عزّتَت از بین برود؟ بگذار یک کمی عزّتَت از بین برود، از ده نفری که تو را می‌شناسند دونفرشان می‌ریزد. در برابرِ گذشتن از عزت دنیا، خدا به انسان عزت می‌دهد. معاملۀ عزت با خدا عالی‌ترین نوع معامله است. در روایت دارد یکی از جاهایی که خدا خنده‌اش می‌گیرد آن‌جایی است که همۀ مردم می‌خواهند یک کسی را ذلیل کنند و خدا می‌خواهد به او عزت بدهد. خدا می‌گوید وقتی من بخواهم به کسی عزت بدهم اینها دارند چه‌کار می‌کنند؟

امام حسین(ع) خطاب به صحابه و تابعین: چرا از حق دفاع نمی‌کنید؟
امام حسین(ع) در صحرای منا با هفتصد نفر از صحابه و تابعین، همین صحبت را داشتند که چرا از حق دفاع نمی‌کنید؟ این آبرو و عزتی که شما به‌دست آورده‌اید به‌خاطر دین است، اما شما در مقابل ظلم سکوت می‌کنید و به‌خاطر امنیت خودتان با ظالمان سازش‌کاری می‌کنید درحالی‌که باید نهی از منکر کنید. «وَ قَدْ تَرَوْنَ عُهُودَ اللَّهِ مَنْقُوضَةً فَلَا تَفْزَعُونَ وَ أَنْتُمْ لِبَعْضِ ذِمَمِ آبَائِکُمْ تَفْزَعُونَ وَ ذِمَّةُ رَسُولِ اللَّهِ ص مَحْقُورَةٌ وَ الْعُمْیُ وَ الْبُکْمُ وَ الزَّمْنَى فِی الْمَدَائِنِ مُهْمَلَةٌ لَا تُرْحَمُونَ وَ لَا فِی مَنْزِلَتِکُمْ تَعْمَلُونَ وَ لَا مَنْ عَمِلَ فِیهَا تُعِینُونَ وَ بِالْإِدْهَانِ وَ الْمُصَانَعَةِ عِنْدَ الظَّلَمَةِ تَأْمَنُونَ کُلُّ ذَلِکَ مِمَّا أَمَرَکُمُ اللَّهُ بِهِ مِنَ النَّهْیِ وَ التَّنَاهِی وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غَافِلُون‏» (تُحَفُ العُقول/ص238) وای بر اینها! خدا با اینها چه‌کار می‌کند؟ فقط خودش می‌داند.

مادر‌ها در خانه زیاد به بچه‌ها نگویند «وای؛ آبرویم می‌ریزد!»
یک عده‌ای افراد ناصح را دوست ندارند. گاهی شما دلسوزی کرده‌ای ولی شما را دوست ندارند. البته یک عده‌ای هم حق دارند ما را دوست نداشته باشند به دلیل اینکه اخلاق ما بد است! یک عده‌ای هم ما را دوست ندارند چون ما غرور داریم. یکی از انواع غرورها «غرور حق‌طلبی و غرور مُحق بودن» است، یعنی این‌طور احساس کنم که «چون من آدم خوبی هستم، بقیه را دیگر آدم حساب نکنم!» این بد است. اگر کسی به این دلیل من را دوست نداشت حق دارد. ولی اگر کسی به‌خاطر اینکه من حرف حق زده‌ام، من را دوست نداشته باشد و با من دشمنی کند، آن‌وقت ببین خدا با او چه می‌کند! از اینها نترس؛ شجاع باش. مادر‌ها در خانه زیاد به بچه‌ها نگویند «وای آبرویم می‌ریزد...» چون آن‌وقت بچه، آبرو را جای خدا می‌گذارد و به‌جای خداپرست بودن، آبروپرست می‌شود. دو سه مرتبه هم پیش بچه‌ات بگو «آبرو مهم نیست؛ ما این کار را به‌خاطر خدا کردیم، بگذار دیگران حرف بزنند...» بگذارید بچه‌های‌تان زیاد ترس از آبرو نداشته باشند و به تعبیر قرآن، از سرزنش سرزنش‌کنندگان نترسند «لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِم‏» (مائده،54).

اشتباه است قبل از اینکه احساس نیاز به خدا و دین را در افراد ایجاد کنیم، از خدا و دین با آنها حرف می‌زنیم
قبول دارم که بعضی وقت‌ها ما دربارۀ دین، قشنگ و خوشگل صحبت نمی‌کنیم و خیلی وقت‌ها ادبیات ما بد است. مثلاً می‌خواهم طرف را دیندار بکنم، به او می‌گویم «می‌خواهم به تو ثابت کنم که خدا هست!» می‌گوید: خب باشد، به من چه؟ می‌گویم: خدا پیغمبر فرستاده است. می‌گوید: من چه‌کار کنم؟ می‌گویم: دستورهایی داده که باید اجرا کنی؛ اینها را اجرا کن تا خدا تو را به بهشت ببرد و الّا تو را به جهنم می‌برد... خُب این‌طوری که او از دین نفرت پیدا می‌کند، این چه طرز آموزش دین است؟! از اول تا آخرِ اصول عقاید را به او گفتی اما جز نفرت نیفزود.

اول نیاز به خدا را برایش بیان کن، تا بگوید «خدا کجاست؟» آن‌وقت بگو: خدا هست. اول نیاز به دین را برایش ثابت کن، تا بگوید من این دین را از کجا بیاورم؟ بگو این دین را پیغمبر آخرالزمان آورده است. اگر خواست انگیزۀ قوی‌تری پیدا کند، قیامت را هم معرفی کن. بدون قیامت هم ما به دین نیاز داریم، این را برایش ثابت کن. واقعاً اشتباه است قبل از اینکه احساس نیاز به خدا و دین را در افراد ایجاد کنیم، از خدا و دین با آنها حرف می‌زنیم. ما نیاز افراد را به حجاب جا نینداختیم، نیاز افراد را به اجرای دستور خدا برایشان جا نینداختیم، و بعد دربارۀ حجاب و دستور خدا حرف می‌زنیم. این‌طوری افراد از دین متنفر می‌شود.

شما مذهبی‌ها باید ده برابر آدم‌های معمولی تواضع کنید تا دیگران تصور نکنند که شما متکبرید
آن جاهایی که مردم به خاطر اخلاق‌مان یا به خاطر گفتارمان از ما بدشان می‌آید، حق دارند. البته اگر ما خیلی خوب و قشنگ و دقیق هم صحبت کنیم، باز یک عده‌ای از ما خوش‌شان نمی‌آید. خودتان را برای این موضوع آماده کنید. ما نباید به‌خاطر اینکه عزت کسب کنیم از دفاع از حق کوتاه بیاییم. بعضی از غیرمذهبی‌ها کلاً از مذهبی‌ها بدشان می‌آید، برای اینکه فکر می‌کنند مذهبی‌ها خودشان را «آدم‌حسابی» می‌دانند. اگر تو خودت را آدم‌حسابی نمی‌دانستی، طبیعتاً سراغ این راه نمی‌رفتی. چرا شما آمدی نماز خواندی؟ چون شما نماز خواندن را کار خوبی می‌دانی. وقتی منِ بی‌نماز، تو را ببینم در دلم می‌گویم «او دنبال کار خوب رفته است، من هم بی‌نمازم، پس او من را بد می‌داند» درحالی‌که این تصور درست نیست. ای آقای مذهبیِ نمازخوان! ای خانم مذهبیِ نمازخوان! شما باید خیلی مهربان باشید تا آن دشمنی پنهانی‌ را که ایجاد شده، حل کنید. شما باید ده برابر آدم‌های معمولی تواضع کنید. چون اگر تکبر هم نکنید، او تو را متکبر می‌داند.

در قرآن هم دارد که «وَدَّ کَثیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إیمانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِم‏» (بقره،109) بسیارى از اهل کتاب، از روى حسد- که در وجود آنها ریشه دوانده- آرزو مى‏کردند شما را بعد از اسلام و ایمان، به حال کفر باز گردانند. کفار به خاطر حسادتشان، تا شما را کافر نکنند رها نمی‌کنند. شما می‌گویی: به چه چیزی حسادت می‌کنید؟! من مؤمن هستم و تو کافر، راه خودت را برو. او می‌گوید: تو الآن خودت را آدم خوبی می‌دانی، من هم می‌دانم که تو آدم خوبی هستی! اما بیا مثل من شو.

لذا لازم است ما به همۀ غیرمذهبی‌های محترم اعلام کنیم که شما از ما بهتر هستید. اگر ظاهراً عیب شما را نداریم، عیب‌های دیگری داریم. طبق فرمایش امام رضا(ع) آدم عاقل به همه می‌گوید: تو از من بهتر هستی. «لَا یَرَى أَحَداً إِلَّا قَالَ هُوَ خَیْرٌ مِنِّی‏» (خصال، شیخ صدوق/ص433) آی غیرمذهبی‌های محترم! شما همه از ما بهتر هستید! در دل‌تان با ما دشمنی نکنید. فکر نکنید ما خودمان را آدم‌حسابی می‌دانیم و شما را آدم حساب نمی‌کنیم. شما از ما بهتر هستید. اگر رفتارتان خوب نیست و ما نصیحت‌آمیز یک چیزی می‌گوییم، این به‌خاطر وظیفۀ اجتماعی ما است، شخصیت شما را ارزیابی نکردیم. چه‌بسا شما با همین بدحجابی، بی‌نمازی، می‌گساری و... جلوتر از ما به بهشت بروید. شاید اگر ما یک دانه از این گناه‌ها را بکنیم خدا ما را به قعر جهنم ببرد ولی خدا شما را با صدها گناه، راحت ببخشد. ما دربارۀ شخص شما قضاوت نمی‌کنیم. ولی رفتار بد، نظم جامعه را به‌هم می‌زند و بهتر است انجام ندهید... باید این‌طوری صحبت کنیم چون اینها حکمت‌های گفتگو است.

رفع دشمنی غیرمذهبی‌ها با مذهبی‌ها دو راه دارد: 1. بیشتر تواضع کنیم 2. زیباتر سخن بگوییم
خیلی‌ از افراد، نصیحت‌کنندگان را دوست ندارند، حتی اگر بیان شما خوب هم باشد از تو خوش‌شان نمی‌آید. اگر او از تو بدش آمد، ناراحت نباش، خدا عزّت می‌دهد. به‌خاطر اندکی عزّت پیش این و آن، حرف حق را پنهان نکن و الا خدا عزتَت را از بین خواهد برد. بعضی‌ها از شما خوش‌شان نمی‌آید، چون خودشان مبادرت به معاصی می‌کنند و می‌بینند که شما مبادرت به گناه نمی‌کنید؛ همین بذرِ دشمنی را در وجود آنها می‌کارد. با این موضوع چه کنیم؟! دو راه وجود دارد؛ یکی اینکه بیشتر تواضع کنیم؛ دو اینکه، زیباتر سخن بگوییم. خدا به حضرت موسی(ع) فرمود «تو کوتاه بیا» فرعون تکبر دارد، ولی شما با آرامش و مهربانی صحبت کن. « فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً» (طه،44) ما هم باید با مهربانی صحبت کنیم، از همه عذرخواهی کنیم و سعی کنیم رفتارمان را خوب کنیم.

بعضی‌ها دین را بد بیان می‌کنند و حال آدم‌ها را می‌گیرند. ما باید بیان خود‌مان را اصلاح کنیم. البته خیلی از اوقات هم ما کار بدی نکرده‌ایم اگر بعضی‌ها از ما بدشان می‌آید به‌خاطر طبیعت این راه است؛ وقتی شما آدم خوبی می‌شوی، کسی که آدم خوبی نیست پیش خودش محاسبه می‌کند و بعد یک ناسزایی به تو می‌گوید. تا وقتی که تو شبیه او نشوی، رهایت نمی‌کند. باید بیشتر تواضع کرد، باید زیباتر سخن گفت. حضرت موسی(ع) با آن‌همه حکمت و عظمتی که داشتند، با اینکه کلیم‌الله بود، وقتی دید قدرت بیانش خوب نیست گفت: خدایا! هارون(ع) را هم با من بفرست و ایشان را هم جزو برنامۀ رسالت من قرار بده، چون کلام هارون(ع) فصیح‌تر بود «وَ أَخی‏ هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِساناً فَأَرْسِلْهُ مَعی‏ رِدْءا» (قصص،34) خدا هم قبول کرد. چون باید خوشگل حرف بزنی.

باید در مقابل سامری‌های امت اسلام، عمارگونه بایستیم و حقایق را بیان کنیم
وقتی در غیاب موسی(ع) جامعه به سمت سامری رفت، حضرت هارون(ع) نتوانست جامعه را جمع بکند. خدا سامری‌ها را لعنت کند! أَمیرالمؤمنین(ع) فرمود: «أَمَا إِنَّ لِکُلِّ قَوْمٍ سَامِرِیٌّ وَ هَذَا سَامِرِیُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَمَا إِنَّهُ لَا یَقُولُ لا مِساسَ وَ لَکِنْ یَقُولُ لَا قِتَال‏» (احتجاج، طبرسی/ج1/ص171) هر قومی سامریّ دارد. سامری امّت پیامبر(ص) کیست؟ شعار سامری زمان موسی(ع) «لا مِساسَ» بود. لامِساس یعنی به من نزدیک نشوید و دست نزنید چون خداوند او را به یک نوع بیماری مبتلا کرده بود. شعار و علامت سامری امّت اسلام چیست؟ «لا قِتالَ» اینها با شعار دروغین صلح‌طلبی از جنگ با دشمنان بشریت فرار می‌کنند و سازش‌کار هستند. لذا ما بعد از نماز می‌گوییم «مرگ بر سازش‌کار» امیرالمؤمنین علی(ع) در اواخر عمرشان ابوموسی اشعری و اشعث را لعن می‌کردند. مرگ گفتن ما یک نوع لعن کردن است. ابوموسی اشعری مظهر سازش‌کاری احمقانه است. البته یک وقت‌هایی صلح، لازم است اما نه همیشه. سامری‌های سازش‌کار دور خودشان افرادی را جمع می‌کنند. درست است که گوسالۀ سامری برای ما نبود ولی امروزه هم سامری‌های امّت هستند؛ باید در مقابل اینها عمارگونه بایستیم و حقایق را بیان کنیم.

کسی که سخن پیامبر(ص) را شنید باید آن را به دیگران منتقل کند
الهی فدای پیغمبر اکرم(ص) بشوم که خیلی غریب و مظلوم بود، به مردم فرمود هر کس سخن من را شنید بر او واجب است به دیگران بگوید، حاضرین به غائبین خبر بدهند. گاهی امیرالمؤمنین(ع) جلوی بعضی‌ها را می‌گرفت و می‌فرمود: مگر تو شاهد نبودی که پیغمبر(ص) من را معرفی کرد؟ پس چرا چیزی نمی‌گویی؟ هنوز هم حرف پیغمبر(ص) همین است که حاضرین به غائبین بگویند. «فَلْیُبَلِّغِ الْحَاضِرُ الْغَائِبَ وَ الْوَالِدُ الْوَلَدَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَة» (احتجاج، طبرسی/ج1/ص62)

خدایا! فرمودی: «وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّه‏» (فُصِّلَت،33) چه کسى خوش‌گفتارتر است از آن کسی است که دعوت به سوى خدا مى‏کند؟ از خدا می‌خواهیم که ما را جزو دعوت‌کنندگان خالص به سوی خودش قرار بدهد و ما را جزو دعوت‌کنندگان به دین، به اولیاء خدا و به امر ولایت و امامت قرار بدهد.

منبع : سایت حجت الاسلام پناهیان

همسنگران